دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

بافتنی نیمه کاره و یک مینی عروسک!

امروز فقط چسبیده بودم به بافتنی! ساعت 7/5 با بچه ها به مدرسه رفتم برای دیدن معلم دخترها و از ساعت 8 که برگشتم تا 10 بافتنی بافتم. حالا چه بافتم؟ کلاً بافتنی ام به در بسته خورده است. مشغول بافتن سوییشرت و شلوار دخترک بودم با کامواهایی که از حسن آباد خریده بودم. یعنی اینها:     بافت شلوار تمام شد و سوییشرت را هم تا نرسیده به زیر بغل بافتم ، اما کاموای سفید کم آمد.   این هم شلواری که بافته شده ، ولی دوخته نشده است!     از همین محل زندگیمان کاموای سفید خریدم و خوشحال و خندان راهی شدم برای ادامه بافت. اما افسوس که جنس کامواها کلی باهم فرق دا...
17 آذر 1392

برند انحصاری!

  دختر ها و به خصوص دختر بزرگه ، در تابستان 92  فعالیت مفیدی داشتند به صورت تولید انبوه گل سر !   این فعالیت ادامه یافت و گسترش پیدا کرد تا این حد:           و البته ابداع مدلهای جدید و ایجاد مدلهای ترکیبی:       و کم کم به جایی رسیده بودیم این اواخر ، که اکثر جماعت نسوان دور و برمان ، اعم از خاله و عمه و دختر خاله و دختر عمه و مامان و ...  ، یک رشته از این گل سر های دست ساز از پشت سرشان آویزان بود . و البته این مقداری هم که مشاهده میشود باقی مانده است. هر چند روز یک بار،  دختر بزرگه نخ اتصال دهنده ی گ...
17 آذر 1392

before.....after (همون قبل و بعد خودمون!)

در آستانه دو سالگی ، دیروز یک تغییر اساسی در چهره دخترک ایجاد نمودیم!   دخترک قبل از تغییر اساسی :         و دخترک بعد از تغییر اساسی :               و این هم واکنش دخترک در مقابل جمله ی "یه کم سرتو بیار بالاتر عکس بگیرم!":             ...
17 آذر 1392

ورزش و موسیقی!

دخترک هنوز در کار ورزش و پرورش اندام است. و این کار را در هیچ برهه ای از زندگی فراموش نمی کند! این هم گواه ماجرا:         و در بین تمرینهای ورزشی ، چشمی هم  به سیستم کامپیوتر خواهر ها دارد و با آهنگ ها همراهی می کند به شیوه ی قدیمی !       حتی در زمان قحطی و کمبود میکروفن ، دخترک مشکلش را با همان فنر دراز و نشست حل می کند:     خدا هدایتت کند دخترم!   میخواستم در این پست هم یکی دیگر از هنرهای تابستانی دخترها را بگذارم. اما از آنجا که مدتی بود از دخترک ننوشته بودم و همچنین از آنجا که ت...
17 آذر 1392

قلک رنگی رنگی

موضوع توافقنامه تابستان امسال را که یادتان هست؟ که ستاره می گرفتند در قبال رعایت قوانین.   یکی از جوایزی که برای آن ستاره ها گرفتند ، به نوعی یک تیر و سه نشان بود!!!   در یک سفر زیارتی ، سیاحتی  که اواخر تابستان به حضرت عبدالعظیم داشتیم ، به عنوان جایزه برایشان قلک سفالی خام (بدون رنگ) خریدیم. و با این کار به سه هدف رسیدیم: 1-کادوی ستاره هایی که برای رعایت قوانین گرفته بودند. 2-سرگرمی و تقویت هنر و پر کردن اوقات فراغت در تابستان 3-ترغیب بچه ها به پس انداز کردن پول!   البته شاید اگر بیشتر فکر میکردم اهداف بیشتری هم تامین می شد! ولی  همین سه تا ...
17 آذر 1392

احوالات مدرسه ای دختر دومی!

در هفته ای که گذشت ، دختر دومی برای اولین بار درس نقاشی داشت. به طور رسمی البته. در این کلاس ، معلم نقاشی برایشان کادری کشیده بود و از آنها خواسته بود تا داخلش را هر طور می خواهند خط خطی کنند. وقتی خط خطی ها تمام شده بود ، ازشان خواسته بود شکلهایی که بین خطها حدس می زنند ، رنگ کنند. و این یافتن اشکال و افراد توسط دختر دومی:     به دختر دومی می گویم آن شکل قرمز رنگ وسط چیست؟ می گوید :"زنبوره دیگه!مگه نمیبینی نیشش هم تو صورت دختره رفته؟!"   و وقتی از آن جسم قهوه ای رنگ سمت چپ سوال کردم گفت:" قیلونه دیگه!" و من و دختر بزرگه نگاه می کردیم تا شباهت قلیان را با این ج...
17 آذر 1392

میخوره غصه که نمیتونه،بره مدرسه!

  امروز صبح که بچه ها برای رفتن به مدرسه بیدار شده بودند ، بر اساس اتفاق سفره صبحانه را به جای آشپزخانه در اتاق انداختم. و طبعاً سر و صدای دخترها به دخترک بیشتر می رسید و باز هم طبعاً! دخترک در اواسط صبحانه بیدار شد و دخترها را لباس پوشیده و آماده دید. با یک چشم باز و یک چشم نیمه باز و دَدَ کنان و خوشحال و خندان سر سفره آمد و بعد از خوردن صبحانه مفصل همیشگی اش(نان خالی و چای شیرین!) از جا برخاست و درست مثل کسی که واقعاً مدرسه اش دیر شده سر و سینه کوبان! به دنبال جوراب و مقنعه اش می گشت. جوراب را بی خیال شد و اصرار داشت تا زودتر مقنعه اش را سرش کنم. و وقتی دید من به زمین و زمان میزنم تا حواسش پرت شود به اتاق ر...
17 آذر 1392

کادوهای مدرسه ای

امسال هم مثل هر سال به مناسبت شروع سال تحصیلی بچه ها از خاله ها و دایی و مادر بزرگها و عمو کادو گرفتند. و اما کادوهای امسال دخترها:   مادر که کادوی اول مدرسه را نقدا پرداخت کرد در همان روز.   کادوی مامانم برای دختر دومی:   دستبافت خودش!       کادوی مامانم برای دختر بزرگه:       کادوی مامانم برای دخترک: (یکی نیست بپرسد مگر دخترک مدرسه می رود؟!!)     کادوی خواهر بزرگه برای دختر بزرگه:     کادوی خواهربزرگم برای دختر دومی:     ...
17 آذر 1392

اولین جلسه کلاس اول

روز دوشنبه معلم دختر دومی جلسه گذاشته بود. جهت آموزش اهداف مهر ماه. و یک سری توصیه که برایم جالب بود. مثل اینکه چطور بچه ها با کلاس عادت کنند و طریقه مشق نوشتن و هدف از نگاره ها چیست. و اینکه در مورد نگاره های فارسی چطور باید سوال شود و بچه ها چه چیزهایی را باید به خانه منتقل کنند از آموزش. اینکه رنگ آمیزی کتاب مهارت های نوشتن ، باید آخر از همه باشد تا دست بچه برای نوشتن خسته نشود. اینکه مداد گرد برای کلاس اول دست بچه ها ندهیم و فقط از مداد های چند ضلعی استفاده کنیم تا مداد ، موقع نوشتن مشق و عرق کردن دست در دستشان سر نخورد و نچرخد. اینکه پول و مقدار آن را به بچه ها یاد بدهیم برای پیشگیری از خریدها...
17 آذر 1392

روز اول مدرسه دختر بزرگه

  پاییزتان مبارک! اولین روز پاییز ، با خنکی دلچسبی از راه رسید.   امروز هم دختر بزرگه را راهی کردیم و رفت. البته بنا بر شرایط ایجاد شده مبنی بر بیدار شدن دخترک و تدبیری که اندیشیدیم تا در آغوش پدر بماند و ما بتوانیم برویم ، پدر نتوانست دختر بزرگه را از زیر قرآن رد کند و عکس ها را به مدد تایمر دوربین انداختم:       و پس از آن مراسم رفتن به خانه ی مادر و رد شدن دوباره از زیر آب و قرآن. و صد البته مراسم کادو گرفتن ابتدای سال هم که جای خود را دارد:     به همین مناسبت مقدار قابل توجهی مراسم بوس و بغل و احساسات پاک نوه و مادر بزرگی داشتند...
17 آذر 1392